شطحیات

وه که جهنم نیز

چندان که پای ِ فریب در میانه باشد

زمزمه اش

            ناخوشایندتر از زمزمه ِ بهشت نیست.  

                                                          (احمد شاملو)

 

حضرت مولانا در مثنوی شریف حکایتی نقل می کند که به جهت دوری از اطنابِ سخن به دوبیت انتهایی آن که به حق همه مفهوم را روشن و رسا در خود دارد، بسنده می کنم.

احمقی ام بس مبارک احمقی ست........ که دلم با برگ و جانم متقی ست

گر تو خواهی کت شقاوت کم شود....... جهد کن تا از تو حکمت کم شود

و این را گفتم تا بدانید که چندان در پی حکمت و فلسفه بافتن نیستم. اینها آموخته های من است از زندگی ،که چه بسا دلیل هایش را هم از یاد برده باشم، البته اگر پیش از این دلیلی برایش داشته بوده باشم.

 

چندی پیش با برادرم علی سوار تاکسی شده بودیم که راننده شروع کرد به درد دل کردن و پر گویی. که پیش از این چه بوده و حالا به این روز ِ مسافرکشی افتاده. که پیش از اینها اگر هر ماه یک بار مسافرت خارجه نمی رفت و ... سخت آزرده خاطر شده بودم و کم مانده بود از کوره در بروم از این همه احمق فرض شدنم. که علی به فریادم رسید و شروع کرد به سخن راندن از کسادی بازار فرش و پسته. که دیگر ما صادرکنندگان این قلم کالاها هم منافع سرشار گذشته را نداریم و ... چشم های راننده داشت از کاسه در می آمد. اما باور کنید که کم کم باور کرد. تا جایی که آدرس حجره فرش فروشی را هم از برادرم پرسید و هنگام پیاده شدن به زور کرایه را قبول کرد.

اکنون که به آن روز می اندیشم از راننده تاکسی و دنیای جالبی که برای خودش ساخته بود بیشتر خوشم می آید. دنیایی سرشار از امیدها و آرزوهایی که نبود. و نبودشان شاید برای او بهتر هم می بود. و آنها چه به سادگی دروغ می گفتند. همچون آب روان. هیچ راستی را به زلالی و پاکی آن دروغ ها ندیده ام.

 

 دل به دریا می زنم و این را هم می گویم که اصلا دنیای حقیقی و واقعی به پشیزی نمی ارزد. انسان همیشه از چیزی که هست و واقعیتی که در آن قرار دارد فرار می کند. حتی بهشت موعود هم تا وقتی در رویای ما باشد زیبا و خواستنی ست. آیا به واقع چیزی مهوع تر و کسل کننده تر از آسایش و وفور نعمات بهشت سراغ دارید؟  تصور جامعه ای که در آن جز راستی و صداقت نباشد نه تنها زشت و ناپسند است که به تعبیر بهتر و درست تر اتوپیایی است  که انسان به یاری آن شعله کوچک امید را در دلش زنده می دارد.

 

این جا من از برخی دروغ ها که بابرنامه و از پی کسب سود و منفعت گفته می شود سخنی نمی گویم، هر چند که راجع به آن هم حرف ها می توان زد. من از "دروغ های لحظه ای" سخن می گویم. دروغ های کودکانه. و مگر بعضی از بچه ها دروغ های باورنکردنی و عجیبی نمی سازند، با معصومیتی تمام، خواهان جلب توجه بزرگ ترها یا متعجب ساختن هم بازی ها. از اینهاست که من سخن می گویم.

 

و انصاف دهید که آیا هیچ گاه نبوده است که یک دروغ کوچک ما را از بسی گرفتاری ها نجات داده باشد؟ یا دروغی کوچک که از ره مهر به پدر یا مادرمان گفته باشیم ( که مثلا سیگار نمی کشیم) و باور کردن آنها چه شادمان مان که نکرده است. مار را و آنها را. از اینهاست که من سخن می گویم.

 

اصلا با نگاهی به بهترین رمان هایی که خوانده ایم، می بینیم که هر آن کدام شان که بهتر و بیشتر و بزرگ تر دروغ پردازی کرده اند، دنیای بهتر و جذاب تری را تصویر کرده اند و به پاس همین دنیای دروغین چه جایزه هایی هم که نگرفته اند.

اگر فرصتی دست دهد از کتاب ِ محبوبم تذکره الاولیای عطار نیز چندی خواهم گفت از دروغ های زیبایی که مو بر تن آدمی راست می کند و الحق که هنر بزرگ آن همین است.

نظرات 21 + ارسال نظر
مهتاب جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ http://shab00ne.blogsky.com

به جز اون دو بیت که یکم گی شدم توی فهمیدنش بقیه اش جالب بود!البته که راجع به درستیش باید فکر کنم بیشتر..باز هم میام!

رضا فتوحی جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ب.ظ

دست مریزاد!
نوشته هایت روان ٬ بدیع و گیراست...

کیامهر جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ب.ظ http://javgiriat.blogsky.com/

سلام و عرض ادب
موافقم
اما من واژه خیالپردازی رو مناسب تر میدونم رولی جان
شاید به خاطر اینکه کلمه دروغ بار منفی داره
به شخصه دنیای خیال رو دوست دارم
از کودکی آدم خیال پردازی بودم و رویاهام رو واقعا دوست داشتم و دارم
صد در صد موافقم که اگر دنیا چیزی به اسم رویا و خیال پردازی نداشت
اصلا زیبا نبود

کرگدن جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ

آره دنیا با دروغ هایی از این دست قشنگتر میشه رولی عزیز ... دیشب جات خالی بود حاج آقا ... نمی دونی با دیدن عکس تو و حسین قلی چه حالی شدم ... یاد همه چیز که حالا دیگر نیست بخیر واقعن ... عرض ارادت خالص مخلصانه داریم هنوز و هماره قربان !

وانیا شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ http://vaniya1859.persianblog.ir

سلام
کیا میگه بیاید ماهم میایم
امیدوارم بازم بیام

شلغم شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ http://1shalgham.wordpress.com

چه اشکالی داره وقتی زندگی رو که در واقعیت نداریم
در خیال و خوابهایمان برای خودمون به تصویر بکشیم و برای چند نفر هم یه پزی بدیم
اصلا زندگی به همین پز دادنهای اینجوریش قشنگه
زیبا بود
از عطار هم که ما شیفته ش هستیم
منتظریم

مامانگار شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.zanbil-m.persianblog.ir/

...معمولا کم و زیاد..همه مون اینگونه خیال پردازی و رویا بینی هارو داریم...منتها یکی بیان میکنه ..دیگری درقالب نوشتن و داستان واینها میاره..وعده زیادی هم در درون خودشون نگه میدارند..
انسان بدون این تخیلات قدرت آفرینش و خلاقیت نخواهدداشت..قدرت انطباق.. تحمل.. امید و رضایت..
..راه رشد و تکاملشه بنظرم..
...عده ای چنان تخیل قویی دارند که براحتی دنیای ذهن شون رو به واقعیات پیوند میزنن...نمیشه بهشون گفت دروغگو...
فکرمیکم دروغگو کسی ست که باطرح ونقشه وسیاست حقیقت رو عوض میکنه و ازاینکار قصد خیانت و کسب سودوقدرت وصدمه به دیگران رو داره..

هیشکی! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام..عزیز..
دروغ برا من زیبا نیست..نیست..نیست..از دروغ به هر شکل و شمایلی متنفرم..می فهمی..؟!

el2ra2 شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.setareyesiah.mihanblog.com

با اجازتون لینکتون کردم . . .

احسان جوانمرد شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.1379.blogsky.com

سلام
امروز برای اولین بار اینجا رو خوندم.
همه رو خوندم.
همه کامنتارم خوندم.
به نظرت نباس یه ندا می دادی که بلاگدار شدی؟!
قبول دارم که سوال احمقانه ای بود. به نظرت نباید ندا می دادی دیگه حتما!!!
ولی به هر حال ماه پشت ابر نمی مونه... زیر ابر هم نمی مونه... بالاخره لو رفتی قارداش!
مبارک باشه.
به نظرم هر چی به سمت عامیانه تر نوشتن بری بهتره. نه اینکه الان بد می نویسی ... نه... ولی یه حرفایی هست که وقتی فرم رو انقدر جدی می گیری زده نمی شن یا زده می شن و شهید می شن.
به هر حال حال کردم با شهامتت. فکر کنم فقط من و عده معدودی بدونیم که چقدر این کار برات سخت بوده و هست. و خوشحالم که به این قشنگی از عهده ش بر اومدی و بر میای.
اسم وبلاگت و آدرسش خیلی خوبه. هویت منحصر به فردی به وبلاگت می دن.
به سرزمین عقاید خوش اومدی رولی دات بلاگ اسکای عزیز!

مهدی پژوم شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://mahdipejom.blogfa.com

سلام رفیق...

فرزانه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

همیشه دلم برای یه همچین آدمهائی که اینجوری دروغ میگن میسوزه. یکی از همکارهای من همینطوره و من حس میکنم که همش برای جلب توجه کردن هست. اونقدر دروغ هاش شاخدار هستن که خودش یادش میره دفعه پیش چی گفته!! بعضی ها از دستش حرص میخورن ولی من دلم براش میسوزه. فکر میکنم که خلاء خیلی بزرگ تو وجود این آدمها هست که اینطوری خودشون رو آروم میکنن.
آقای کیامهر وبلاگتون رو معرفی کرده بودن. امیدوارم که تو نوشتن موفق باشید و تجربه خوبی براتون بشه.

احسان جوانمرد شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:24 ب.ظ http://www.1379.blogsky.com

کامنت گذاشتم که قبلا... اگه گفتی چرا اومدم اینجا؟!
آهان
دربارهموضوع حرف نزدم که
زدم؟
نزدم دیگه....
حالا
ببین این این آمای به قول تو دروغ کودکانه گو و یه سری آدم دیگه که دروغ بزرگسالانه گو هستن و به اصطلاح راست راستکی دروغگو هستنُ‌یه گروه خفنی هست که دروغ بزرگسالانه شو تو قالب دروغ کودکانه میگه یه جوری که فک آدم پلمپ می شه!
آره دادا
اینان که خطرناکن!!!

لیلی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:10 ب.ظ http://myrose.persianblog.ir/

با دروغ گفتن میونه ندارم
موافقم به اینکه بگید ارزو داشتن
همون فکر هایی که براشون خیلی دعا میکنیم
اما دروغ رو نگیم بهتره

لیلی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:11 ب.ظ http://myrose.persianblog.ir/

با اجازه لینکتون میکنم

فریق شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://owl-snowy.blogspot.com

یه چیزی بهت می‌گم به کسی نگی‌ها!
در گوش‌ت می‌گم که کسی نشنوه
می‌خوام از بزرگترین دروغ دنیا بگم، اونی که همیشه مزه مزه‌ش می‌کنیم، بعد یا قورتش می‌دیم یا تفش می‌کنیم و گاهی هم مزه تلخی داره، گاهی ملسه، گاهی شیرین، و گاهی هم بو می‌ده، مثل ماهی گندیده، آره!
بزرگترین دروغ دنیا = حقیقت
هر آن‌چیزی که به اسم حقیقت همیشه ما آدمای خیلی خوب و خوشگل و محترم،‌ نشخوار می‌کنیم، آره، همون بزرگترین دروغ دنیاس، باور کن!
باور نمی‌کنی؟

el2ra2 شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:25 ب.ظ

آخه تو همون پست های قبلی ادیت کردم
یعنی به خاطر دوباره ننوشتن مقدمه
زیر مطالب قبلی اضافه کردم
رازش همین بود
مرسی از تشریف فرماییتون
و دقت زیادتون

A ز R ه H ر A اZ شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://www.zafa.blogsky.com


خوب اینجوری نگاه نکن بحش باالا کارشناسی بود

امیر حسین یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ب.ظ http://hozur.persianblog.ir/

جنس حرفهایی مثل راننده تاکسی از رویا میاد. اینکه آدمها برای رهایی از درد واقعیت به رویا پناه میبرن و ساکن اون میشن و باورش می کنن. دروغ نمیگه از دید خودش و شما رو هم باور می کنه. مرزی نیست بین رویا و واقعیت. Inception رو دیدی؟

برزویه بیگلری چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ http://braini.blogfa.com/

س لا م

حالا واقعا وضع بازار فرش و پسته خرابه ؟‌ چون ما بافندگان فرش و شکانندگان پسته دل به شما صادر کننگان بسته بودیم ...

نماینده ی صنوف بافندگان و شکانندگان .

حامد جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ http://breathless.persianblog.ir/

در مورد دروغهای کوچک باهات موافقم..و همچنین در مورد کتاب ها...خیلی بهشون فکر میکنم..به اینک یه نفر می شینه خیال پردازی می کنه هی دنیای ذهنی میسازه بعد میاره روی کاغذ و به قول تو جایزه هم می بره..مثلن همین بورخس که آخرای عمرش کور هم شده بود..بعد می گفت مهم نیست که نمی تونم ببینم چون توی ذهنم می تونم به جاهایی سفر کنم که هیچ کس دیگه ای نمی تونه..
و اینکه منتظر تذکره الاولیا هم هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد